قزوینیه وصیت میکنه که وقتی من مردم منو بسوزونید و از من پودر بچه درست کنید!
عشق یعنی زندگی را باختن ، چند سالی بی دلیل با هر الاغی ساختن
یک روز یک عزرائیل میاد خونه ی قزوینیه میگه شناسنامت رو بده می خوام باطلش کنم . قزوینی : زیره فرش جرات داری برش دار
بسیجی موبایلشو می زا ره رو پیغام گیر می گه لطفا پس از شنیدن دعا ی کمیل پیغام خود را بگذا رید
ترکه میره خواستگاری از دختره خوشش نمی یاد میگه شرمنده ما میریم یه دور میزنیم بر میگردیم.